دلتنگی | ||
دلم را سپردم به بنگاه دنیا و هی اگهی دادم اینجا وانجا وهر روز برای دلم مشتری امد و رفت و هی این وانم سرسری امد ورفت
ولی هیچکسی واقعا اتاق دلم را تماشا نکرد دلم قفل بود. . . کسی قفل قلب مرا وا نکرد
یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است؟ یکی گفت:چه دیوار هایش سیاه است! یکی گفت:چرا نور اینجا کم است؟ و دیگری گفت: انگار هر اجرش فقط غم و غصه وماتم است
ورفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری تازه ان وقت گفتم: خدایا تو قلب مرا میخری؟
و فردای ان روز خدا امد و توی قلبم نشست و در را به روی همه پشت سرش بست من روی در قلبم نوشتم: ببخشید دیگر برای شما جا ندارم از این پس جز او کسی را نداریم. . . [ سه شنبه 91/2/5 ] [ 10:36 عصر ] [ آروشا وثوق ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |